بریدهای از کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم اثر نادر ابراهیمی
دیروز
صفحۀ 18
هلیا میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آنکس که غریبه نیست شاید دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام میگوییم و یا ایشان به ما. آنها با ما گرد میز مینشینند، چای میخورند، میگویند و میخندند. «شما»را به«تو»، «تو» را به هیچ بدل میکنند.
هلیا میان بیگانگی و یگانگی هزار خانه است. آنکس که غریبه نیست شاید دوست نباشد. کسانی هستند که ما به ایشان سلام میگوییم و یا ایشان به ما. آنها با ما گرد میز مینشینند، چای میخورند، میگویند و میخندند. «شما»را به«تو»، «تو» را به هیچ بدل میکنند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.