بریده‌ای از کتاب تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اثر اکرم اسلامی

ـ روشنا.

ـ روشنا.

5 روز پیش

تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان
بریدۀ کتاب

صفحۀ 60

آخرسَر تسلیم شد و گفت: «این بچه سالمه.» جواب دادم: «بله. رسول الله شفاش داد. فقط اومدم بگم ما بی‌صاحب نیستیم آقای دکتر، شما وسیله‌ای. دیگه هیچ مادری رو از زنده موندن بچه‌ش ناامید نکن.» محمد را برداشتم و از اتاق آمدم بیرون. پرونده، باز ماند روی میز دکتر.

آخرسَر تسلیم شد و گفت: «این بچه سالمه.» جواب دادم: «بله. رسول الله شفاش داد. فقط اومدم بگم ما بی‌صاحب نیستیم آقای دکتر، شما وسیله‌ای. دیگه هیچ مادری رو از زنده موندن بچه‌ش ناامید نکن.» محمد را برداشتم و از اتاق آمدم بیرون. پرونده، باز ماند روی میز دکتر.

16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.