بریده‌ای از کتاب بابای موشک ها اثر فائضه حدادی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 24

رفت کارخانه ساخت موشک و به دوستانش گفت:«ما باید از همه قوی‌تر بشویم.» دوستانش سر تکان دادند و گفتند:«چشم بابای موشک‌ها! کاری می‌کنیم که هیچ کشوری نتواند به ما حمله کند.» خیلی کار کردند، بعضی وقت‌ها شکست می‌خوردند، ولی آخرش توانستند موشک‌هایی بسازند که همه دنیا را بترساند. حالا یک اتفاق مهم‌تر هم افتاده بود. حسن به بقیه یاد داده بود همیشه فکر بهتری هم هست که می‌شود رفت دنبالش! برای همین روزی که حسن تهرانی‌مقدم شهید شد، ایرانی‌ها از نبودن بابای موشک‌ها ناراحت شدند. اما دشمن خوشحال نشد. برای اینکه می‌دانست همه مردم ایران شبیه حسن شده‌اند. هرجا مشکلی ببینند می‌گویند:«اینجوری نمی‌شود، باید فکر بهتری بکنیم.» و می‌روند دنبالش.

رفت کارخانه ساخت موشک و به دوستانش گفت:«ما باید از همه قوی‌تر بشویم.» دوستانش سر تکان دادند و گفتند:«چشم بابای موشک‌ها! کاری می‌کنیم که هیچ کشوری نتواند به ما حمله کند.» خیلی کار کردند، بعضی وقت‌ها شکست می‌خوردند، ولی آخرش توانستند موشک‌هایی بسازند که همه دنیا را بترساند. حالا یک اتفاق مهم‌تر هم افتاده بود. حسن به بقیه یاد داده بود همیشه فکر بهتری هم هست که می‌شود رفت دنبالش! برای همین روزی که حسن تهرانی‌مقدم شهید شد، ایرانی‌ها از نبودن بابای موشک‌ها ناراحت شدند. اما دشمن خوشحال نشد. برای اینکه می‌دانست همه مردم ایران شبیه حسن شده‌اند. هرجا مشکلی ببینند می‌گویند:«اینجوری نمی‌شود، باید فکر بهتری بکنیم.» و می‌روند دنبالش.

6

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.