بریده‌ای از کتاب از چیزی نمی ترسیدم: زندگی نامه خود نوشت قاسم سلیمانی 1335 تا 1357 اثر قاسم سلیمانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 45

یاد روزی افتادم که از رابُر با احمد، پیاده به سمت دِهمان می‌رفتیم. معلم معروفِ رابُر، حسینی‌نسب، با دوستش مشغول پوست کندن سیب بود. همین جور که می‌رفت، پوست های سیب را هم زمین می‌انداخت. من و احمد از عقب، پوست را جمع می‌کردیم و می‌خوردیم.

یاد روزی افتادم که از رابُر با احمد، پیاده به سمت دِهمان می‌رفتیم. معلم معروفِ رابُر، حسینی‌نسب، با دوستش مشغول پوست کندن سیب بود. همین جور که می‌رفت، پوست های سیب را هم زمین می‌انداخت. من و احمد از عقب، پوست را جمع می‌کردیم و می‌خوردیم.

15

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.