بریدهای از کتاب چشم هایم، در اورشلیم اثر مریم مقانی
7 روز پیش
صفحۀ 89
راحیل یڪی از آن پوزخند های تنفرانگیزش را بر لب آورد و گفت: من هم یه روز میمیرم؛مثل تو، مثل بقیه و بعد با لحنی فیلسوفمآبانه ادامه داد: [مرگ از ما آغاز نشده و با ما هم؛ به پایان نمیرسه.]
راحیل یڪی از آن پوزخند های تنفرانگیزش را بر لب آورد و گفت: من هم یه روز میمیرم؛مثل تو، مثل بقیه و بعد با لحنی فیلسوفمآبانه ادامه داد: [مرگ از ما آغاز نشده و با ما هم؛ به پایان نمیرسه.]
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.