بریدهای از کتاب برادران کارامازوف اثر فیودور داستایفسکی
1402/12/7
صفحۀ 720
کالگانوف دوید توی سرسرا، در گوشه ای نشست، سرش را پایین انداخت، صورتش را در دست هایش پنهان کرد و گریست. مدتی طولانی به همین حال ماند. انگار پسربچه ای باشد و نه جوانی بیست ساله های های گریه میکرد.
کالگانوف دوید توی سرسرا، در گوشه ای نشست، سرش را پایین انداخت، صورتش را در دست هایش پنهان کرد و گریست. مدتی طولانی به همین حال ماند. انگار پسربچه ای باشد و نه جوانی بیست ساله های های گریه میکرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.