بریدهای از کتاب سه روز به آخر دریا: سفرنامه شاهزاده خانم قاجاری اثر نازیلا ناظمی
1404/3/16
صفحۀ 31
در این حالت دیدم جوانی روبه روی کجاوه من رسید، چشم ها حلقه زده، رنگ سیاه، لبها خشک. ابدا قوه تکلم ندارد. گفتم کیست؟ گفتند عقب شتر گمشده میگردد. آنچه کردم اهل قافله اگرچه همه زوار خدا مانند، آبش ندادند. از ترس راه دور لابد. مشک خودم که میان کجاوه داشتم به او دادم. حمد خدا را نمود. از او گذشتیم.
در این حالت دیدم جوانی روبه روی کجاوه من رسید، چشم ها حلقه زده، رنگ سیاه، لبها خشک. ابدا قوه تکلم ندارد. گفتم کیست؟ گفتند عقب شتر گمشده میگردد. آنچه کردم اهل قافله اگرچه همه زوار خدا مانند، آبش ندادند. از ترس راه دور لابد. مشک خودم که میان کجاوه داشتم به او دادم. حمد خدا را نمود. از او گذشتیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.