بریده‌ای از کتاب موبی دیک، یا، نهنگ بحر اثر هرمن ملویل

بریدۀ کتاب

صفحۀ 243

چه بگویم که روزگاری طلوع آفتاب خسروی مرا به پیش می‌راند و غروب برایم در حکم مرهم بود. ولی دیگر نیست. این روشنایی دلاویز آرامشم نمی‌بخشد. جمله ذوات دلاویز برایم مایه عذاب است، زیرا که توان لذت‌بردن از من سلب شده است. از موهبت ادراک برین برخوردارم، و بی‌نصیب از توان فرودین لذت‌بردن. دوزخی شده‌ام، بسیار ظریفانه و بسیار دیوصفتانه! دوزخی، در میانه فردوس!

چه بگویم که روزگاری طلوع آفتاب خسروی مرا به پیش می‌راند و غروب برایم در حکم مرهم بود. ولی دیگر نیست. این روشنایی دلاویز آرامشم نمی‌بخشد. جمله ذوات دلاویز برایم مایه عذاب است، زیرا که توان لذت‌بردن از من سلب شده است. از موهبت ادراک برین برخوردارم، و بی‌نصیب از توان فرودین لذت‌بردن. دوزخی شده‌ام، بسیار ظریفانه و بسیار دیوصفتانه! دوزخی، در میانه فردوس!

15

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.