بریده‌ای از کتاب راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز اثر طاهره کوهکن

راض بابا: خاطرات شهیده راضیه کشاورز
بریدۀ کتاب

صفحۀ 63

خم شدم و آرام گفتم:«راضِ بابا! تو قرار بود رئیس بیمارستان بشی.حالا خودت خوابیدی روی تخت؟» <به روایت پدر شهیده>

خم شدم و آرام گفتم:«راضِ بابا! تو قرار بود رئیس بیمارستان بشی.حالا خودت خوابیدی روی تخت؟» <به روایت پدر شهیده>

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.