بریدهای از کتاب سوگ مادر اثر شاهرخ مسکوب
1404/5/7
صفحۀ 26
از زندگی بیحاصلی که دارم بیزارم. نسبتا زیاد چیز میخوانم ولی عطش دانستن با این قطرهها سیراب نمیشود. از طرف دیگر دست و بالم برای نوشتن بسته است. مثل آدم چلاقی هستم که پیوسته در آرزوی راهپیمایی است. در دلم هزار آشوب است که راهی به بیرون نمییابد. آتشی است که زبانه نکشیده میافسرد. تنها مرا میسوزد و سوختنی است که هیچ روشنی ندارد.
از زندگی بیحاصلی که دارم بیزارم. نسبتا زیاد چیز میخوانم ولی عطش دانستن با این قطرهها سیراب نمیشود. از طرف دیگر دست و بالم برای نوشتن بسته است. مثل آدم چلاقی هستم که پیوسته در آرزوی راهپیمایی است. در دلم هزار آشوب است که راهی به بیرون نمییابد. آتشی است که زبانه نکشیده میافسرد. تنها مرا میسوزد و سوختنی است که هیچ روشنی ندارد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.