بریده‌ای از کتاب گریه های امپراتور اثر فاضل نظری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 19

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دلِ من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچکس! هیچکس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دلِ من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد!

36

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.