بریدهای از کتاب بادام اثر وون پیونگ سون
1404/1/29
صفحۀ 41
مامان و مامانی هر دو رفته بودند. این خیلی واضح و روشن بود. مامانی، هم جسمش رفته بود و هم روحش، اما از مامان فقط گوشت و پوست مانده بود. حالا هیچکس به جز من، چیزی از زندگی آنها به یاد نمیآورد. و این دلیلی بود که من باید زنده میماندم.
مامان و مامانی هر دو رفته بودند. این خیلی واضح و روشن بود. مامانی، هم جسمش رفته بود و هم روحش، اما از مامان فقط گوشت و پوست مانده بود. حالا هیچکس به جز من، چیزی از زندگی آنها به یاد نمیآورد. و این دلیلی بود که من باید زنده میماندم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.