بریدهای از کتاب قاف: بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متن کهن فارسی اثر یاسین حجازی
1403/1/2
صفحۀ 293
نِگَه کردم به درجاتِ نمازکنان و درجاتِ صائمان و درجاتِ زاهدان و درجاتِ صابران و شهیدان. در آن میان، دو کوشک دیدم یکی از زبَرجَد سبز و یکی از یاقوت سرخ، چُنان که از بیرونِ آن درونِ آن پدید بود. در همه درجاتِ شهیدان هیچ کوشکی از آن بلندتر نبود. گفتم: «یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی مییابم؟» گفت: «یکی از آنِ فرزندِ توست: حسن، شهیدگشته به زهر، و دیگر به نامِ فرزندِ تو، حسین، شهید کربلا.» مرا دل درپیچید. بگریستم... (هرگز در بهشت کس بِنَگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین.)
نِگَه کردم به درجاتِ نمازکنان و درجاتِ صائمان و درجاتِ زاهدان و درجاتِ صابران و شهیدان. در آن میان، دو کوشک دیدم یکی از زبَرجَد سبز و یکی از یاقوت سرخ، چُنان که از بیرونِ آن درونِ آن پدید بود. در همه درجاتِ شهیدان هیچ کوشکی از آن بلندتر نبود. گفتم: «یا جبریل، آن که راست که من خود را بازان حالی مییابم؟» گفت: «یکی از آنِ فرزندِ توست: حسن، شهیدگشته به زهر، و دیگر به نامِ فرزندِ تو، حسین، شهید کربلا.» مرا دل درپیچید. بگریستم... (هرگز در بهشت کس بِنَگریست، مگر رسول آن شب برای حسن و حسین.)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.