بریدهای از کتاب آفتاب دار اثر احمد هاشمی
1402/11/29
صفحۀ 55
نمیدانم کدام یک خیالبافترند، اما رضا رویاهایش را داد میزند و اطرافیان را مجبور میکند به آن توجه کنند. برعکس، اسد هر چه میبیند و میداند و آرزو میکند توی خودش میریزد. باید خیلی محکم باشی که پنجاه سال خاطره را درونت بریزی و چهار ستون بدنت فرو نریزد.
نمیدانم کدام یک خیالبافترند، اما رضا رویاهایش را داد میزند و اطرافیان را مجبور میکند به آن توجه کنند. برعکس، اسد هر چه میبیند و میداند و آرزو میکند توی خودش میریزد. باید خیلی محکم باشی که پنجاه سال خاطره را درونت بریزی و چهار ستون بدنت فرو نریزد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.