بریدۀ کتاب
1403/4/25
4.1
93
صفحۀ 42
غم همهی عالم را تو سینهی من جا داده بودند. بهجای هوا انگار سرب میبلعیدم، گفتم: ((نمیدانم چرا یکهو دلم گرفت.)) و مگر نمیشود آدم در کودکی یاد سالهای بعد بیفتد؟ شب یکم
غم همهی عالم را تو سینهی من جا داده بودند. بهجای هوا انگار سرب میبلعیدم، گفتم: ((نمیدانم چرا یکهو دلم گرفت.)) و مگر نمیشود آدم در کودکی یاد سالهای بعد بیفتد؟ شب یکم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.