بریده‌ای از کتاب گردان قاطرچی ها اثر داود امیریان

گردان قاطرچی ها
بریدۀ کتاب

صفحۀ 226

سیاوش و دانیال کنار حصار ایستاده و به قاطر های باقی مانده نگاهه میکردند و اشک می ریختند. قاطرها دور از صحنه وحشی گری جنگ و تیر اندازی و انفجار، راحت آسوده می چریدند یا پاهایشان را جمع کرده و نشسته بودند و حشرات مزاحم را با دمشان فراری می دادند. سیاوش با پشت دست اشک هایشان را پارک کرد. سکسکه کنان گفت:((اگر کوسه ... این جا ... بود ... مثل ... این ها ... می چرید و ...))

سیاوش و دانیال کنار حصار ایستاده و به قاطر های باقی مانده نگاهه میکردند و اشک می ریختند. قاطرها دور از صحنه وحشی گری جنگ و تیر اندازی و انفجار، راحت آسوده می چریدند یا پاهایشان را جمع کرده و نشسته بودند و حشرات مزاحم را با دمشان فراری می دادند. سیاوش با پشت دست اشک هایشان را پارک کرد. سکسکه کنان گفت:((اگر کوسه ... این جا ... بود ... مثل ... این ها ... می چرید و ...))

19

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.