بریدۀ کتاب
1403/3/16
صفحۀ 122
هم صحبتی با حمید به حدی برایم شیرین بود که متوجه گذر زمان نبودم مطمئن بودم این جاده بدون حمید به جایی نمیرسد. خیالم راحت بود که بودنش یک بودن همیشگیست تکیهگاه محکمی است که مثل کوه پشتم ایستاده و عشق بیپایانی که تمام درهای بسته را برایم به آسانی باز میکرد فکر میکردم عشق ما هیچ وقت شبیه قصههای کودکی نمیشود که کلاغ قصه به خانهاش نمیرسید! ماه عسلی که زیر سایه امام رضا نقطه آغاز زندگی ما شد. سفری ساده و فراموش نشدنی که تک تک لحظاتش برایم عزیز و نجیب بود.
هم صحبتی با حمید به حدی برایم شیرین بود که متوجه گذر زمان نبودم مطمئن بودم این جاده بدون حمید به جایی نمیرسد. خیالم راحت بود که بودنش یک بودن همیشگیست تکیهگاه محکمی است که مثل کوه پشتم ایستاده و عشق بیپایانی که تمام درهای بسته را برایم به آسانی باز میکرد فکر میکردم عشق ما هیچ وقت شبیه قصههای کودکی نمیشود که کلاغ قصه به خانهاش نمیرسید! ماه عسلی که زیر سایه امام رضا نقطه آغاز زندگی ما شد. سفری ساده و فراموش نشدنی که تک تک لحظاتش برایم عزیز و نجیب بود.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.