بریدۀ کتاب
1403/6/11
صفحۀ 51
اون شب تا صبح یک بند حرف از شهادت میزد و گریه میکرد.گفت:زهرا اگه شهید بشم برا همیشه هستم اما اگه بمیرم دیگه نیستم! گفتم اگه من تابوتت رو ببینم دق میکنم نمیتونم تحمل کنم. گفت میتونی خانومم....حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!
اون شب تا صبح یک بند حرف از شهادت میزد و گریه میکرد.گفت:زهرا اگه شهید بشم برا همیشه هستم اما اگه بمیرم دیگه نیستم! گفتم اگه من تابوتت رو ببینم دق میکنم نمیتونم تحمل کنم. گفت میتونی خانومم....حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.