بریدهای از کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایفسکی
1402/6/28
صفحۀ 778
به رفقای زندانی خود مینگریست و تعجب میکرد از اینکه همه آنان زندگی را دوست میداشتند و برای آن ارزش قائل بودند. مخصوصاً به نظر میآمد که در زندان آن را بیشتر دوست میدارند و قدر زندگی را بیشتر میدانند تا در آزادی. چه شکنجهها و عذابهای وحشتانگیزی که بعضی از آنان از جمله راهزنان، متحمل نشدهاند! آیا واقعاً نور خورشید، جنگل انبوه، چشمهای خنک در راهی دورافتاده که از سه سال پیش به یادشان مانده بود، آنقدر برای آنان اهمیت داشت که اکنون دیدارش را مانند دیدار معشوقه آرزو کنند و در خواب ببینند و سبزه اطراف آن و آواز پرندگان را به روی بوتهزارها آنچنان آرزو کنند؟
به رفقای زندانی خود مینگریست و تعجب میکرد از اینکه همه آنان زندگی را دوست میداشتند و برای آن ارزش قائل بودند. مخصوصاً به نظر میآمد که در زندان آن را بیشتر دوست میدارند و قدر زندگی را بیشتر میدانند تا در آزادی. چه شکنجهها و عذابهای وحشتانگیزی که بعضی از آنان از جمله راهزنان، متحمل نشدهاند! آیا واقعاً نور خورشید، جنگل انبوه، چشمهای خنک در راهی دورافتاده که از سه سال پیش به یادشان مانده بود، آنقدر برای آنان اهمیت داشت که اکنون دیدارش را مانند دیدار معشوقه آرزو کنند و در خواب ببینند و سبزه اطراف آن و آواز پرندگان را به روی بوتهزارها آنچنان آرزو کنند؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.