بریدهای از کتاب به امین بگو دوستش دارم اثر مریم راهی
1404/4/12
صفحۀ 187
آنجا در خانه (کعبه) نسیم میوزید، بی وقفه... گمان میکنی از چه بود؟ مگر باید در خانه هم نسیم بوزد، جایی که مسقف است؟ نه نباید... بال زدن ملائک بود که نسیم می آفرید... مگر یکی و دوتا بودند ابوطالب؟ صف به صف ملک آمده بود به استقبال علی... همین علی عزیز خودمان که قد و بالایش را میبینیم و حظ میکنیم. آن موقع که نمیدانستم نام پسرمان علی ست؛ بعداً ندایی شنیدم که گفت او را علی صدا بزن... علی... چقدر زیبا و آهنگین است علی... یک بار در دل بگو علی را، خودت موسیقی اش را احساس خواهی کرد. به خدا ده بار همان لحظه صدایش زدم.... ده بار در یک لحظه.... على.... على... على...
آنجا در خانه (کعبه) نسیم میوزید، بی وقفه... گمان میکنی از چه بود؟ مگر باید در خانه هم نسیم بوزد، جایی که مسقف است؟ نه نباید... بال زدن ملائک بود که نسیم می آفرید... مگر یکی و دوتا بودند ابوطالب؟ صف به صف ملک آمده بود به استقبال علی... همین علی عزیز خودمان که قد و بالایش را میبینیم و حظ میکنیم. آن موقع که نمیدانستم نام پسرمان علی ست؛ بعداً ندایی شنیدم که گفت او را علی صدا بزن... علی... چقدر زیبا و آهنگین است علی... یک بار در دل بگو علی را، خودت موسیقی اش را احساس خواهی کرد. به خدا ده بار همان لحظه صدایش زدم.... ده بار در یک لحظه.... على.... على... على...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.