بریده‌ای از کتاب رودین اثر ایوان سرگی یویچ تورگنیف

بریدۀ کتاب

صفحۀ 45

به یاد یک افسانه ی اسکاندیناویایی افتادم؛ پادشاهی با سپاهیان خود در دخمه ای تاریک و دراز گرد آتش نشسته بودند . شبی زمستانی بود پرنده ی کوچکی ناگهان از دریچه ای وارد شد و از دریچه ی دیگری بیرون رفت . پادشاه گفت حکایت این پرنده حکایت انسان در دنیاست؛ از ظلمت آمده و به ظلمت هم پرواز میکند و در این میان مدت کمی در گرما و روشنایی می ماند.... پیرترین سپاهی گفت : " سلطان، پرنده در ظلمت هم گم نمیشود و آشیانه ی خود را پیدا میکند..." درست است که زندگی ما زودگذر و ناچیز است ، ولی تمام کارهای بزرگ به دست مردم و در همین زندگی گذرا صورت می گیرد. پی بردن به این که انسان آلتی در دست نیروهای آسمانی است باید جایگزین تمام شادیهای دیگر انسان شود ، زیرا آدمی زندگی و آشیانه ی خود را در خود مرگ می یابد...

به یاد یک افسانه ی اسکاندیناویایی افتادم؛ پادشاهی با سپاهیان خود در دخمه ای تاریک و دراز گرد آتش نشسته بودند . شبی زمستانی بود پرنده ی کوچکی ناگهان از دریچه ای وارد شد و از دریچه ی دیگری بیرون رفت . پادشاه گفت حکایت این پرنده حکایت انسان در دنیاست؛ از ظلمت آمده و به ظلمت هم پرواز میکند و در این میان مدت کمی در گرما و روشنایی می ماند.... پیرترین سپاهی گفت : " سلطان، پرنده در ظلمت هم گم نمیشود و آشیانه ی خود را پیدا میکند..." درست است که زندگی ما زودگذر و ناچیز است ، ولی تمام کارهای بزرگ به دست مردم و در همین زندگی گذرا صورت می گیرد. پی بردن به این که انسان آلتی در دست نیروهای آسمانی است باید جایگزین تمام شادیهای دیگر انسان شود ، زیرا آدمی زندگی و آشیانه ی خود را در خود مرگ می یابد...

14

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.