بریدۀ کتاب

خانه عروسک (نمایشنامه در سه پرده)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

_ ... منتها حالا دیگر تمام شده، نورا. مادرم دیگر به آرامش رسیده ... دیگر به من احتیاجی ندارد. برادرانم هم دیگر آن قدر بزرگ شده‌اند که کار کنند و خرج خودشان را دربیاورند. + پس حالا احساس آزادی می‌کنی! _ نه... فقط یک جور خلاء احساس می‌کنم. احساس می‌کنم زندگیم پوچ و تو خالی شده. دیگر کسی را ندارم که به خاطرش زندگی کنم.

_ ... منتها حالا دیگر تمام شده، نورا. مادرم دیگر به آرامش رسیده ... دیگر به من احتیاجی ندارد. برادرانم هم دیگر آن قدر بزرگ شده‌اند که کار کنند و خرج خودشان را دربیاورند. + پس حالا احساس آزادی می‌کنی! _ نه... فقط یک جور خلاء احساس می‌کنم. احساس می‌کنم زندگیم پوچ و تو خالی شده. دیگر کسی را ندارم که به خاطرش زندگی کنم.

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.