بریده‌ای از کتاب پاییز آمد اثر گلستان جعفریان

آلما

آلما

1404/2/17

بریدۀ کتاب

صفحۀ 203

تمام وجود به حالش غبطه خوردم دستهایم را از زانو ،گرفتم سعی کردم بلند شوم اما نمیتوانستم انگار در مردابی غلیظ و چسبناک فرورفته بودم نمیتوانستم حرکت .کنم برای نجات خودم به سمتی چنگ می انداختم هیچ امکانی برای رهایی از بند این عشق نمی.یافتم بغضم ترکید به چشمهای نیمه باز احمد خیره شدم و خواندم گلشن جسمینده خنجر یاره سی گول گول آچوب؛ اوخ او گول گول یاره لر اوستونده خوش سنبل آچوب؛ شرح حال ائتمکلیگه هر یاره یوز مین دیل آچوب؛ اولموسان سر تا به پاگلشن خداحافظ حسین عشق بیر سوزنده اخگر من سپندم نئیلرم؛ عشق زنجیرینده محکم پایبندم ،نئیلرم؛ نه ،حبیبم نه طبیبم دردمندم نئیلرم؛ ائیلرم صبح . ر مسا،شیون خداحافظ حسین

تمام وجود به حالش غبطه خوردم دستهایم را از زانو ،گرفتم سعی کردم بلند شوم اما نمیتوانستم انگار در مردابی غلیظ و چسبناک فرورفته بودم نمیتوانستم حرکت .کنم برای نجات خودم به سمتی چنگ می انداختم هیچ امکانی برای رهایی از بند این عشق نمی.یافتم بغضم ترکید به چشمهای نیمه باز احمد خیره شدم و خواندم گلشن جسمینده خنجر یاره سی گول گول آچوب؛ اوخ او گول گول یاره لر اوستونده خوش سنبل آچوب؛ شرح حال ائتمکلیگه هر یاره یوز مین دیل آچوب؛ اولموسان سر تا به پاگلشن خداحافظ حسین عشق بیر سوزنده اخگر من سپندم نئیلرم؛ عشق زنجیرینده محکم پایبندم ،نئیلرم؛ نه ،حبیبم نه طبیبم دردمندم نئیلرم؛ ائیلرم صبح . ر مسا،شیون خداحافظ حسین

18

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.