بریده‌ای از کتاب مردم مشوش اثر فردریک بکمن

بریدۀ کتاب

صفحۀ 158

همه چیز چنان سنگین و فشرده است که می‌بینی سال ها گذشته بدون آنکه توانسته باشی با کسی درباره خودت و احساساتت حتی یک کلمه گفته باشی. و بعد روزی چشم باز می‌کنی و می‌بینی اینقدر در این باره حرف نزده‌ای که دیگر یادت رفته چطور باید گفت و چه باید گفت.

همه چیز چنان سنگین و فشرده است که می‌بینی سال ها گذشته بدون آنکه توانسته باشی با کسی درباره خودت و احساساتت حتی یک کلمه گفته باشی. و بعد روزی چشم باز می‌کنی و می‌بینی اینقدر در این باره حرف نزده‌ای که دیگر یادت رفته چطور باید گفت و چه باید گفت.

9

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.