بریدهای از کتاب شبهای روشن اثر فیودور داستایفسکی
1404/4/3
صفحۀ 15
اما هیچکس؛مطلقا هیچکس؛ دعوتم نمی کرد؛ انگاری همه فراموشم کرده بودند؛ مثل این بود که همه شان مرا حقیقتا بیگانه می شمردند.🙂🥲
اما هیچکس؛مطلقا هیچکس؛ دعوتم نمی کرد؛ انگاری همه فراموشم کرده بودند؛ مثل این بود که همه شان مرا حقیقتا بیگانه می شمردند.🙂🥲
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.