بریدۀ کتاب
1403/4/7
آرورا برمیخیزد جلد 1
4.1
1
صفحۀ 178
از فین می پرسم : " تو ستاره ها رو دوست نداری؟" آهسته می گوید : "نه." و اولین بار است که می بینم پوزخند نمی زند و چشمش را به زمین دوخته است. "خیلی از ستاره ها میلیون ها ساله که مردن. چون خیلی از ما دورند نوری که پیش از مرگ ایجاد کردن تازه داره به ما می رسه." دستش را به سمت کهکشان پشت شیشه دالان تکان می دهد. "تو الان داری به آسمان پر از شبح نگاه می کنی."
از فین می پرسم : " تو ستاره ها رو دوست نداری؟" آهسته می گوید : "نه." و اولین بار است که می بینم پوزخند نمی زند و چشمش را به زمین دوخته است. "خیلی از ستاره ها میلیون ها ساله که مردن. چون خیلی از ما دورند نوری که پیش از مرگ ایجاد کردن تازه داره به ما می رسه." دستش را به سمت کهکشان پشت شیشه دالان تکان می دهد. "تو الان داری به آسمان پر از شبح نگاه می کنی."
(0/1000)
Parya
1403/4/7
1