بریده‌ای از کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی

JinHyun

JinHyun

1404/3/15

بریدۀ کتاب

صفحۀ 48

و آن شب فهمیدم که به همین سادگی آدم اسیر می‌شود و هیچ کاری هم نمی‌شود کرد.نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید. همین جوری دو تا نگاه در هم گره می‌خورد و آدم دیگر نمی تواند در بدن خودش زندگی کند ، می خواهد پر بکشد.

و آن شب فهمیدم که به همین سادگی آدم اسیر می‌شود و هیچ کاری هم نمی‌شود کرد.نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید. همین جوری دو تا نگاه در هم گره می‌خورد و آدم دیگر نمی تواند در بدن خودش زندگی کند ، می خواهد پر بکشد.

9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.