بریده‌ای از کتاب بادام اثر وون پیونگ سون

بریدۀ کتاب

صفحۀ 121

ما تمام تعطیلات تابستان را باهم گذراندیم. درشب های گرم تابستان که رطوبت آنقدر زیاد بود که پوست بدنم نوچ میشد، گن روی نیمکتی که جلوی کتاب فروشی بود دراز میکشید وقصه هایی از سرنوشت خودش را برایم تعریف میکرد.

ما تمام تعطیلات تابستان را باهم گذراندیم. درشب های گرم تابستان که رطوبت آنقدر زیاد بود که پوست بدنم نوچ میشد، گن روی نیمکتی که جلوی کتاب فروشی بود دراز میکشید وقصه هایی از سرنوشت خودش را برایم تعریف میکرد.

12

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.