بریده‌ای از کتاب عشق روی پیاده رو: مجموعه داستان کوتاه اثر مصطفی مستور

A.Z

A.Z

1404/1/19

بریدۀ کتاب

صفحۀ 118

تنها کاری که می توانستیم بکنیم این بود که خوب باشیم. اگر همه خوب می شدند آن وقت کسی که همه انتظارش را می کشیدند می آمد و جزییات را هم اصلاح می کرد. جزییات به شکل تاسف باری تباه شده بود. آدم ها همه در جزییات تباه می شدند اما کسی به جزییات اهمیت نمی داد. همه در فکر کلیات بودند. در کلیات انسانی وجود نداشت. من از وضعیت به وجود آمده گریه ام گرفته بود. آن پایین دلم را به هم می زد. من سعی کردم خوب باشم و همچنان منتظر بمانم. خوب بودن دشوار بود، اما به نظر می رسید که تنها راه نجات است.

تنها کاری که می توانستیم بکنیم این بود که خوب باشیم. اگر همه خوب می شدند آن وقت کسی که همه انتظارش را می کشیدند می آمد و جزییات را هم اصلاح می کرد. جزییات به شکل تاسف باری تباه شده بود. آدم ها همه در جزییات تباه می شدند اما کسی به جزییات اهمیت نمی داد. همه در فکر کلیات بودند. در کلیات انسانی وجود نداشت. من از وضعیت به وجود آمده گریه ام گرفته بود. آن پایین دلم را به هم می زد. من سعی کردم خوب باشم و همچنان منتظر بمانم. خوب بودن دشوار بود، اما به نظر می رسید که تنها راه نجات است.

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.