بریدۀ کتاب

آیین زندگی (اخلاق کاربردی)
بریدۀ کتاب

صفحۀ 88

می گویند روزی ناصرالدین شاه از اعتمادالسلطنه، رئیس دارالطباعه کشور و مؤلف كتاب المآثر و الآثار پرسید:(( در مملکت ما چه چیز از همه بیشتر است؟)) اعتمادالسلطنه بی درنگ گفت:((قربان ، پزشك!)) ناصرالدین شاه تعجب کرد و پرسید:((چرا؟)) او گفت:((پاسخش را چندی بعد به عرض میرسانم.)) چند روز بعد دستمالی زیر چانه اش بست و دو سر آن را روی سرش گره زد و چنان وانمود کرد که دندانش درد میکند. با همان حالت پیش شاه آمد شاه پرسید:((چه شده است؟)) گفت:((قربان،دندانم پیله کرده است.))ناگهان یکی از درباریان گفت:((باید شلغم جوشیده روی جایگاه پیله بگذاری.)) دیگری گفت:((علاج این درد حریره بادام است.))خلاصه اینکه هر کسی فراخور اطلاع خود چیزی تجویز کرد. آنگاه اعتمادالسلطنه دستمال را باز کرد و خطاب به شاه گفت:((قربان! دندان من درد نمیکند؛ تنها خواستم عرضی را كه يك هفته پیش كردم تأیید کنم که در مملکت ما پزشک از همه چیز بیشتر است.))

می گویند روزی ناصرالدین شاه از اعتمادالسلطنه، رئیس دارالطباعه کشور و مؤلف كتاب المآثر و الآثار پرسید:(( در مملکت ما چه چیز از همه بیشتر است؟)) اعتمادالسلطنه بی درنگ گفت:((قربان ، پزشك!)) ناصرالدین شاه تعجب کرد و پرسید:((چرا؟)) او گفت:((پاسخش را چندی بعد به عرض میرسانم.)) چند روز بعد دستمالی زیر چانه اش بست و دو سر آن را روی سرش گره زد و چنان وانمود کرد که دندانش درد میکند. با همان حالت پیش شاه آمد شاه پرسید:((چه شده است؟)) گفت:((قربان،دندانم پیله کرده است.))ناگهان یکی از درباریان گفت:((باید شلغم جوشیده روی جایگاه پیله بگذاری.)) دیگری گفت:((علاج این درد حریره بادام است.))خلاصه اینکه هر کسی فراخور اطلاع خود چیزی تجویز کرد. آنگاه اعتمادالسلطنه دستمال را باز کرد و خطاب به شاه گفت:((قربان! دندان من درد نمیکند؛ تنها خواستم عرضی را كه يك هفته پیش كردم تأیید کنم که در مملکت ما پزشک از همه چیز بیشتر است.))

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.