بریدهای از کتاب دروازه مردگان؛ شب خندق اثر حمیدرضا شاه آبادی
1404/5/23
صفحۀ 28
خیلی به معنای گذشته و حال فکر کردهام. گمان میکنم گذشته چیزی است که از تو دور شده. روی تو هیچ اثری ندارد. تمام شده و رفته اما حال یعنی چیزی که با آن درگیری، چیزی که حسش میکنی و نمیدانی آخرش چه میشود. خیلی چیزها همین روزها دوروبرمان اتفاق میافتند اما مال گذشتهاند چون برایمان تمام شدهاند. مثل دوستی که یکباره میزند زیر رفاقتش و میرود. همین امروز میرود اما وقتی که رفت انگار صد سال پیش بوده چون همهچیز یکمرتبه برایت تمام میشود. از ذهنت بیرونش میکنی که برود به گذشتههای دور. اما اگر حادثهای دیروز، هفتهی قبل، یک ماه پیش یا صد سال گذشته رخ داده باشد ولی حسش در تو زنده باشد آن حادثه مال امروز است؛ مال وقتی است که تو با آن درگیری و هنوز تمام نشده.
خیلی به معنای گذشته و حال فکر کردهام. گمان میکنم گذشته چیزی است که از تو دور شده. روی تو هیچ اثری ندارد. تمام شده و رفته اما حال یعنی چیزی که با آن درگیری، چیزی که حسش میکنی و نمیدانی آخرش چه میشود. خیلی چیزها همین روزها دوروبرمان اتفاق میافتند اما مال گذشتهاند چون برایمان تمام شدهاند. مثل دوستی که یکباره میزند زیر رفاقتش و میرود. همین امروز میرود اما وقتی که رفت انگار صد سال پیش بوده چون همهچیز یکمرتبه برایت تمام میشود. از ذهنت بیرونش میکنی که برود به گذشتههای دور. اما اگر حادثهای دیروز، هفتهی قبل، یک ماه پیش یا صد سال گذشته رخ داده باشد ولی حسش در تو زنده باشد آن حادثه مال امروز است؛ مال وقتی است که تو با آن درگیری و هنوز تمام نشده.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.