بریدهای از کتاب دیار اجدادی اثر فرناندو آرامبورو
1404/1/26
صفحۀ 18
شب که تنهایی به خانه برگشت میخواست جلوی عکس چاتو بنشیند و ترسها و نگرانی هایش را برای او اعتراف کند. اما سردرد داشت و گذشته از این چاتو هنگام بحث درباره مسائل خانوادگی به خصوص دخترش به شدت احساساتی میشد زود اشکش سرازیر میشد و هر چند عکس ها گریه نمی کنند، اما خودم میدانم چه میگویم
شب که تنهایی به خانه برگشت میخواست جلوی عکس چاتو بنشیند و ترسها و نگرانی هایش را برای او اعتراف کند. اما سردرد داشت و گذشته از این چاتو هنگام بحث درباره مسائل خانوادگی به خصوص دخترش به شدت احساساتی میشد زود اشکش سرازیر میشد و هر چند عکس ها گریه نمی کنند، اما خودم میدانم چه میگویم
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.