بریده‌ای از کتاب خوراک خرگوش با سس هزارویک شب برای شیر زیرشلواری پوش اثر فرهاد حسن زاده

بریدۀ کتاب

صفحۀ 13

گونه ها و پلک های خرگوش به آرامی لرزید. لبخندی زد و ناباورانه گفت: (( حالا راست‌راستکی می‌خواهید مرا بخورید؟ )) شیرسلطان خنده‌ی بلندی سر داد و دندان‌های مصنوعی‌اش را که از جا دررفته بود، توی هوا گرفت. دندان‌ها را جا زد و گفت: (( هم راست‌راستکی می‌خواهیم بخوریمت، هم درسته‌درسته می‌خواهیم بیندازیمت توی آن دیگ‌سیاهه که آبش دارد جَک‌و‌جوش می‌آید. ))

گونه ها و پلک های خرگوش به آرامی لرزید. لبخندی زد و ناباورانه گفت: (( حالا راست‌راستکی می‌خواهید مرا بخورید؟ )) شیرسلطان خنده‌ی بلندی سر داد و دندان‌های مصنوعی‌اش را که از جا دررفته بود، توی هوا گرفت. دندان‌ها را جا زد و گفت: (( هم راست‌راستکی می‌خواهیم بخوریمت، هم درسته‌درسته می‌خواهیم بیندازیمت توی آن دیگ‌سیاهه که آبش دارد جَک‌و‌جوش می‌آید. ))

522

34

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.