بریدۀ کتاب
1402/6/18
سایه باد جلد 1
4.4
38
صفحۀ 7
پدرم با بارقهٔ لبخندی مرموز که احتمالا از یکی از صفحات رمانهای کهنهٔ الکساندر دومایش به عاریت گرفته بود، گفت: «بعضی چیزا رو فقط تو گرگ و میش میشه دید.»
پدرم با بارقهٔ لبخندی مرموز که احتمالا از یکی از صفحات رمانهای کهنهٔ الکساندر دومایش به عاریت گرفته بود، گفت: «بعضی چیزا رو فقط تو گرگ و میش میشه دید.»
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.