بریدۀ کتاب

سایه باد
بریدۀ کتاب

صفحۀ 7

پدرم با بارقهٔ لبخندی مرموز که احتمالا از یکی از صفحات رمان‌های کهنهٔ الکساندر دومایش به عاریت گرفته بود، گفت: «بعضی چیزا رو فقط تو گرگ و میش می‌شه دید.»

پدرم با بارقهٔ لبخندی مرموز که احتمالا از یکی از صفحات رمان‌های کهنهٔ الکساندر دومایش به عاریت گرفته بود، گفت: «بعضی چیزا رو فقط تو گرگ و میش می‌شه دید.»

3

22

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.