بریدۀ کتاب

Smudgejasmine

1403/7/19

چایت را من شیرین می کنم
بریدۀ کتاب

صفحۀ 75

مادربزرگم همیشه می‌گفت:« به درد رویاهات که نخوری، گاهی تو بیست سالگی، گاهی تو چهل سالگی، میری تو کمای زندگی. اون وقته که مجبوری دست بزاری زیر چونه ت و در انتظار بوق ممتد نفس‌هات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.»

مادربزرگم همیشه می‌گفت:« به درد رویاهات که نخوری، گاهی تو بیست سالگی، گاهی تو چهل سالگی، میری تو کمای زندگی. اون وقته که مجبوری دست بزاری زیر چونه ت و در انتظار بوق ممتد نفس‌هات، با تیک تاک ساعت همخونی کنی.»

10

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.