بریدهای از کتاب نزدیکی اثر حنیف قریشی
3 روز پیش
صفحۀ 1
امشب غمگینترین شب زندگی من است، چون میخواهم بروم و قرار نیست برگردم. فردا صبح درست وقتی زنم، که شش سال با او زندگی کردهام، با دوچرخهاش برود سرکار و بچههایمان برای توپ بازی بروند پارک، خرتوپرتهایم را میریزم توی ساک و از خانه میزنم بیرون.
امشب غمگینترین شب زندگی من است، چون میخواهم بروم و قرار نیست برگردم. فردا صبح درست وقتی زنم، که شش سال با او زندگی کردهام، با دوچرخهاش برود سرکار و بچههایمان برای توپ بازی بروند پارک، خرتوپرتهایم را میریزم توی ساک و از خانه میزنم بیرون.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.