بریده‌ای از کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور

زینب

زینب

1404/1/30

بریدۀ کتاب

صفحۀ 10

باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم. باید قبل از مردن ناخن‌هایم را در خاک فرو ببرم تا وقتی مرا به زور روی زمین می‌کشند، به یادگار شیارهایی بر زمین حفر کرده باشم. باید قبل از رفتن، خودم را جا بگذارم. اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم. اما من نمی‌خواهم نباشم. نمی‌خواهم آماده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدم‌ها که می‌آیند و می.روند و هیچ غلطی نمی‌کنند در تاریخ بی‌خاصیت باشم. نمی‌خواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم..

باید قبل از مرگ در چیزی چنگ بیندازم. باید قبل از مردن ناخن‌هایم را در خاک فرو ببرم تا وقتی مرا به زور روی زمین می‌کشند، به یادگار شیارهایی بر زمین حفر کرده باشم. باید قبل از رفتن، خودم را جا بگذارم. اگر امروز چیزی از خودم باقی نگذارم چه کسی در آینده از وجود من در گذشته باخبر خواهد شد؟ اگر جای پای مرا دیگران نبینند، من دیگر نیستم. اما من نمی‌خواهم نباشم. نمی‌خواهم آماده باشم و رفته باشم و هیچ غلطی نکرده باشم. نمیخواهم مثل بیشتر آدم‌ها که می‌آیند و می.روند و هیچ غلطی نمی‌کنند در تاریخ بی‌خاصیت باشم. نمی‌خواهم عضو خنثای تاریخ بشریت باشم..

4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.