بریدهای از کتاب آبنبات نارگیلی اثر مهرداد صدقی
1402/7/2

4.4
66
صفحۀ 120
مرتضی جان یه زنگی به این پسر بزن. داره از دست مِره! یک دفعه ای باهش بهم زدی یک کم دیوانه شده . مرتضی حاضر نبود به ابی زنگ بزند. زنگ بزنم چی بگم؟ به خدا اذیت میشمیه جوری قربون صدقم میره که شرمم میگیره -خا یه کاری کن تدریجی خودش بیخیال شه -خب،چی بگم بیخیال شه یه بار خواستم بگم طلا ملا بهره از طریق واسطه بهم برسونه دیدم جدی گرفت قضیه رو . میخواست حلقه نامزدی برام بخره . کلا فقط دور صیغه میچرخه.😂
مرتضی جان یه زنگی به این پسر بزن. داره از دست مِره! یک دفعه ای باهش بهم زدی یک کم دیوانه شده . مرتضی حاضر نبود به ابی زنگ بزند. زنگ بزنم چی بگم؟ به خدا اذیت میشمیه جوری قربون صدقم میره که شرمم میگیره -خا یه کاری کن تدریجی خودش بیخیال شه -خب،چی بگم بیخیال شه یه بار خواستم بگم طلا ملا بهره از طریق واسطه بهم برسونه دیدم جدی گرفت قضیه رو . میخواست حلقه نامزدی برام بخره . کلا فقط دور صیغه میچرخه.😂
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.