بریدهای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
1402/12/17
4.2
267
صفحۀ 73
پدر پرسید: دنبال چه میگردی؟ آیدین گفت: دنبال خودم! اوایل خیال میکردم حتما یک همزاد دارد که آزارش میدهد. گاه به ذهنم میرسید که اجنه تصرفش کردهاند، اما هیچکدام از این چیزها نبود. دانستم که هی خودش را آزار میدهد و هی فروتر میرود. همه چیزش وارونه بود. عاشق شدنش هم به آدمیزاد نرفته بود. پدر پرسید: دنبال چه میگردی؟ آیدین گفت: دنبال خودم! از آدمی که دنبال خودش میگردد و دیوانگی را پیدا میکند بیش از این هم انتظار نمیرود. دیوانهای که نه آزاری داشت نه میشد تحملش کرد.
پدر پرسید: دنبال چه میگردی؟ آیدین گفت: دنبال خودم! اوایل خیال میکردم حتما یک همزاد دارد که آزارش میدهد. گاه به ذهنم میرسید که اجنه تصرفش کردهاند، اما هیچکدام از این چیزها نبود. دانستم که هی خودش را آزار میدهد و هی فروتر میرود. همه چیزش وارونه بود. عاشق شدنش هم به آدمیزاد نرفته بود. پدر پرسید: دنبال چه میگردی؟ آیدین گفت: دنبال خودم! از آدمی که دنبال خودش میگردد و دیوانگی را پیدا میکند بیش از این هم انتظار نمیرود. دیوانهای که نه آزاری داشت نه میشد تحملش کرد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.