بریدهای از کتاب پاسیاد پسر خاک اثر محمد قبادی
دیروز
صفحۀ 22
فقط نان سنگک میخوردم ! سید علی اکبر پس از این عهد لباس روحانیت پوشید اما روزهای سختی را پشت سر گذاشت. مدت زیادی در مشهد فقط نان سنگک میخریدم و توی خانه خشک میکردم فقط نان سنگک میخوردم چون شهریه ما خیلی ناچیز بود و برای چیز دیگری پول باقی نمی ماند چندی از یک نانوایی سنگکی نسیه نان خریدم به این فکر بودم که تا این بنده خدا از دادن نان سنگک نسیه امتناع نورزیده خرید نان را قطع کنم. الحمد لله همین تصمیم را گرفتم و نان سنگک نسیه نخریدم چند روز بعد نانوا در حال عبور از خیابان با من برخورد کرد و خیلی گرم احوالپرسی و دیدن کرد گفت چند روز است که میخواستم شما را ببینم اما شما را نمیشناختم برای شما از تهران یک حواله پول رسیده است. از آن به بعد دیگر به جایی نرسید که ما بخواهیم نسیه بگیریم. به هر حال حضرت این عنایت را داشتند.
فقط نان سنگک میخوردم ! سید علی اکبر پس از این عهد لباس روحانیت پوشید اما روزهای سختی را پشت سر گذاشت. مدت زیادی در مشهد فقط نان سنگک میخریدم و توی خانه خشک میکردم فقط نان سنگک میخوردم چون شهریه ما خیلی ناچیز بود و برای چیز دیگری پول باقی نمی ماند چندی از یک نانوایی سنگکی نسیه نان خریدم به این فکر بودم که تا این بنده خدا از دادن نان سنگک نسیه امتناع نورزیده خرید نان را قطع کنم. الحمد لله همین تصمیم را گرفتم و نان سنگک نسیه نخریدم چند روز بعد نانوا در حال عبور از خیابان با من برخورد کرد و خیلی گرم احوالپرسی و دیدن کرد گفت چند روز است که میخواستم شما را ببینم اما شما را نمیشناختم برای شما از تهران یک حواله پول رسیده است. از آن به بعد دیگر به جایی نرسید که ما بخواهیم نسیه بگیریم. به هر حال حضرت این عنایت را داشتند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.