بریده‌ای از کتاب در جبهه غرب خبری نیست اثر اریش ماریا رمارک

بریدۀ کتاب

صفحۀ 46

زمین برای هیچکس به اندازه سرباز حائز اهمیت نیست وقتی که سرباز از بیم, وحشت و هراس در مقابل آتش و‌ گلوله مرگبار روی زمین دراز می کشد و خود را با قوت تمام به آن می فشارد . موقعی که سرباز دستهای خود را از خوف مرگ در زمین فرو‌می برد آنوقت زمین یگانه دوست و رفیق و یگانه برادر و مادر اوست که در پناه آن ترس و ناله خود را می سپارد, زمین است که ناله و ضجه او را جذب می کند و دوباره سرباز را رها کرده تا باز برای ده ثانیه بدود و زنده باشد و از نو او را در دامن و پناه خود بگیرد.گاهی می شود که زمین سرباز را در آغوش خود کشیده و برای ابد در دامن خود نگه می دارد.

زمین برای هیچکس به اندازه سرباز حائز اهمیت نیست وقتی که سرباز از بیم, وحشت و هراس در مقابل آتش و‌ گلوله مرگبار روی زمین دراز می کشد و خود را با قوت تمام به آن می فشارد . موقعی که سرباز دستهای خود را از خوف مرگ در زمین فرو‌می برد آنوقت زمین یگانه دوست و رفیق و یگانه برادر و مادر اوست که در پناه آن ترس و ناله خود را می سپارد, زمین است که ناله و ضجه او را جذب می کند و دوباره سرباز را رها کرده تا باز برای ده ثانیه بدود و زنده باشد و از نو او را در دامن و پناه خود بگیرد.گاهی می شود که زمین سرباز را در آغوش خود کشیده و برای ابد در دامن خود نگه می دارد.

8

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.