بریدهای از کتاب مهمانگاه | پانزده روایت از روضههایی که زندگی میکنیم اثر جمعی از نویسندگان
5 روز پیش
صفحۀ 39
من در نماز ظهر عاشورا گره میخورم به همهی جاهایی که نیستم و همه آدمهایی که نمیشناسم. به دانشجوی تنهایی که توی خوابگاهی دور در کشوری سرد وضو میگیرد، به پیرزنی که زیراندازش را با من قسمت میکند، به مرد میانسالی که زیر بارانهای مالزی سر از سجده برمیدارد و به همهی آن ۷۲ نفری که در صحرای کربلا به آن "السلام علیک" آخر رسیدهاند. من این ترکیب خیال و واقعیت، این تداوم و تغییر، این نمردنِ در طولِ تاریخ را دوست دارم.
من در نماز ظهر عاشورا گره میخورم به همهی جاهایی که نیستم و همه آدمهایی که نمیشناسم. به دانشجوی تنهایی که توی خوابگاهی دور در کشوری سرد وضو میگیرد، به پیرزنی که زیراندازش را با من قسمت میکند، به مرد میانسالی که زیر بارانهای مالزی سر از سجده برمیدارد و به همهی آن ۷۲ نفری که در صحرای کربلا به آن "السلام علیک" آخر رسیدهاند. من این ترکیب خیال و واقعیت، این تداوم و تغییر، این نمردنِ در طولِ تاریخ را دوست دارم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.