بریدهای از کتاب شیطان و خدا اثر ژان پل سارتر
1402/4/3
3.9
13
صفحۀ 1
من تنم را حس نمیکنم، من نمیدانم زندگیم از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود، بسیار اتفاق افتاده است که مرا صدا کردهاند و من جواب ندادهام، بس که تعجب کردهام که من هم اسمی دارم. ولی من در تنِ همهٔ مردم رنج میکشم، من روی همهٔ گونهها سیلی میخورم، من با مرگِ همه میمیرم.
من تنم را حس نمیکنم، من نمیدانم زندگیم از کجا شروع میشود و به کجا ختم میشود، بسیار اتفاق افتاده است که مرا صدا کردهاند و من جواب ندادهام، بس که تعجب کردهام که من هم اسمی دارم. ولی من در تنِ همهٔ مردم رنج میکشم، من روی همهٔ گونهها سیلی میخورم، من با مرگِ همه میمیرم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.