بریدهای از کتاب دیوان فروغ فرخزاد اثر فروغ فرخزاد
1403/11/16
صفحۀ 35
... از ميان پلکهاي نيمه باز خسته دل نگاه مي کنم مثل موجها تو از کنار من دور مي شوي... باز دور مي شوي... روي خط سربي افق يک شيار نور مي شوي با چه توان عشق را به بند جاودان کشي؟ با کدام بوسه با کدام لب؟ در کدام لحظه در کدام شب؟ مثل من که نيست مي شوم... مثل روزها... مثل فصلها... مثل اشيانه ها... مثل برف روي بام خانه ها... او هم عاقبت در ميان سايه ها غبار مي شود مثل عکس کهنه اي تار تار مي شود با کدام بال مي توان از زوال روزها و سوزها گريخت؟! با کدام اشک مي توان پرده بر نگه خيره ي زمان کشيد؟ عشق را به بند جاودان کشيد؟ ...
... از ميان پلکهاي نيمه باز خسته دل نگاه مي کنم مثل موجها تو از کنار من دور مي شوي... باز دور مي شوي... روي خط سربي افق يک شيار نور مي شوي با چه توان عشق را به بند جاودان کشي؟ با کدام بوسه با کدام لب؟ در کدام لحظه در کدام شب؟ مثل من که نيست مي شوم... مثل روزها... مثل فصلها... مثل اشيانه ها... مثل برف روي بام خانه ها... او هم عاقبت در ميان سايه ها غبار مي شود مثل عکس کهنه اي تار تار مي شود با کدام بال مي توان از زوال روزها و سوزها گريخت؟! با کدام اشک مي توان پرده بر نگه خيره ي زمان کشيد؟ عشق را به بند جاودان کشيد؟ ...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.