بریده‌ای از کتاب تا تلاقی خطوط موازی اثر زکیه اکبری

Zeynab

Zeynab

1404/4/20

بریدۀ کتاب

صفحۀ 480

به نرگسم دخترم نگاه کردم جانی در بدنم نمانده بود با تصادفی که امیراحسان کرد گفتم((نرگسم ؟منم با خودت میبری؟))نگاهی به من انداخت و اخم کرد خیلی شبیه امیر احسان بود لحطه ای بعد رفت و منم از هوش رفتم

به نرگسم دخترم نگاه کردم جانی در بدنم نمانده بود با تصادفی که امیراحسان کرد گفتم((نرگسم ؟منم با خودت میبری؟))نگاهی به من انداخت و اخم کرد خیلی شبیه امیر احسان بود لحطه ای بعد رفت و منم از هوش رفتم

2

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.