بریده‌ای از کتاب دونده ی هزارتو؛ علاج مرگ اثر جیمز دشنر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 37

توماس نمی دانست دوستش جدی میگوید یا فقط سعی میکند سرسخت به نظر بیاید. ولی آن نیشخند آزاردهنده هنوز از روی صورتش پاک نشده بود، برای همین توماس هم به زور لبخند زد: «اگه مشکلی نداری که آروم آروم دیوونه بشی و بخوای بچه های کوچیک رو بخوری، پس فکر کنم برات گریه نکنیم. هیچ وقت حرف هایش تا این حد بی احساس و پوچ نبودند. نیوت جواب داد: «حله هر چند لبخندش از صورتش محو شد. (😭)

توماس نمی دانست دوستش جدی میگوید یا فقط سعی میکند سرسخت به نظر بیاید. ولی آن نیشخند آزاردهنده هنوز از روی صورتش پاک نشده بود، برای همین توماس هم به زور لبخند زد: «اگه مشکلی نداری که آروم آروم دیوونه بشی و بخوای بچه های کوچیک رو بخوری، پس فکر کنم برات گریه نکنیم. هیچ وقت حرف هایش تا این حد بی احساس و پوچ نبودند. نیوت جواب داد: «حله هر چند لبخندش از صورتش محو شد. (😭)

50

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.