بریده‌ای از کتاب برادران کارامازوف اثر فیودور داستایفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 333

فرض کنیم که من عمیقاً رنج ببرم. ولی کسی دیگر نمی‌تواند به گستردگی دامنه رنج من پی ببرد. چون او کسی جز من است. علاوه بر این به ندرت کسی پیدا می‌شود که بخواهد با رنج دیگران آشنا شود. این امر برایش نوعی تشخص به شمار می‌رود‌. به نظر تو چرا نمی‌خواهد؟ چون فرضاً من بوی بد می‌دهم یا قیافه‌ی احمقانه‌ای دارم. شاید روزی پایش را لگد کرده باشم! از این ها گذشته، رنج داریم تا رنج! رنجی که مرا تحقیر کند، به طور مثال گرسنگی، آدم خیرخواه باز این را از من می‌پذیرد. ولی اگر در مرحله بالاتری باشد، مثلاً رنج بردن به خاطر یک عقیده، یک نظریه، نه! خیلی به ندرت کسانی پیدا می‌شوند که نهایتاً آن را بپذیرند. چون وقتی به من نگاه می‌کنند شاید ناگهان می‌‌بینند من قیافه کسی را ندارم که در قوه تخیل آن‌ها به خاطر عقیده‌ای باید دچار رنج باشد.

فرض کنیم که من عمیقاً رنج ببرم. ولی کسی دیگر نمی‌تواند به گستردگی دامنه رنج من پی ببرد. چون او کسی جز من است. علاوه بر این به ندرت کسی پیدا می‌شود که بخواهد با رنج دیگران آشنا شود. این امر برایش نوعی تشخص به شمار می‌رود‌. به نظر تو چرا نمی‌خواهد؟ چون فرضاً من بوی بد می‌دهم یا قیافه‌ی احمقانه‌ای دارم. شاید روزی پایش را لگد کرده باشم! از این ها گذشته، رنج داریم تا رنج! رنجی که مرا تحقیر کند، به طور مثال گرسنگی، آدم خیرخواه باز این را از من می‌پذیرد. ولی اگر در مرحله بالاتری باشد، مثلاً رنج بردن به خاطر یک عقیده، یک نظریه، نه! خیلی به ندرت کسانی پیدا می‌شوند که نهایتاً آن را بپذیرند. چون وقتی به من نگاه می‌کنند شاید ناگهان می‌‌بینند من قیافه کسی را ندارم که در قوه تخیل آن‌ها به خاطر عقیده‌ای باید دچار رنج باشد.

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.