بریده‌ای از کتاب شبح الکساندر ولف اثر گایتو گازدانف

بریدۀ کتاب

صفحۀ 57

بعد از اولین معاشقه با او می‌دانستم که دیگر امکان ندارد فراموشش کنم و شاید حتی آخرین چیزی که پیش از مرگ به یاد بیاورم تصویر همان هماغوشی باشد. این را فهمیده بودم و نیز می‌دانستم که دیگر چیزی یارای نجات من از تأسف دردناک و جبران‌ناپذیر فقدان این احساس را نخواهد داشت، چرا که دیر یا زود، گذشت زمان، دوری یا مرگ این حس را از من می‌گرفت و حجم حسرت‌انگیز آن چنان روحم را درگیر کرده بود که جایی برای اتفاقات پس از آن وجود نداشت.

بعد از اولین معاشقه با او می‌دانستم که دیگر امکان ندارد فراموشش کنم و شاید حتی آخرین چیزی که پیش از مرگ به یاد بیاورم تصویر همان هماغوشی باشد. این را فهمیده بودم و نیز می‌دانستم که دیگر چیزی یارای نجات من از تأسف دردناک و جبران‌ناپذیر فقدان این احساس را نخواهد داشت، چرا که دیر یا زود، گذشت زمان، دوری یا مرگ این حس را از من می‌گرفت و حجم حسرت‌انگیز آن چنان روحم را درگیر کرده بود که جایی برای اتفاقات پس از آن وجود نداشت.

114

14

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.