بریده‌ای از کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایفسکی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 88

راسکلنیکف تا در دانشکده بود، دوستی نداشت. از همه دوری می‌کرد، پیش هیچ‌کس نمی‌رفت و به سختی کسی را نزد خود می‌پذیرفت. سرانجام همه نیز بزودی از او روی گرداندند. نه در جلسات عمومی، نه در گفت و گو ها، نه در سرگرمیها و نه در امور دیگر شرکت می‌کرد. با تمام نیرو به تحصیل مشغول بود. در فکر خویش نبود و به این جهت به او احترام می‌نهادند، اما کسی او را دوست نمی‌داشت. بسیار فقیر و بی‌نهایت مغرور بود و با کمتر کسی گرم می‌گرفت. گویی سری در خود نهفته بود. بعضی از رفقایش گمان می‌کردند که به همه ایشان چون به کودکانی از سر تفقد می‌نگرد و چون کسی که از همه آنها از لحاظ رشد معلومات و عقاید جلو افتاده باشد، به عقاید و تمایلات ایشان، چون به امور خرد و ناچیز نظر می‌کند.

راسکلنیکف تا در دانشکده بود، دوستی نداشت. از همه دوری می‌کرد، پیش هیچ‌کس نمی‌رفت و به سختی کسی را نزد خود می‌پذیرفت. سرانجام همه نیز بزودی از او روی گرداندند. نه در جلسات عمومی، نه در گفت و گو ها، نه در سرگرمیها و نه در امور دیگر شرکت می‌کرد. با تمام نیرو به تحصیل مشغول بود. در فکر خویش نبود و به این جهت به او احترام می‌نهادند، اما کسی او را دوست نمی‌داشت. بسیار فقیر و بی‌نهایت مغرور بود و با کمتر کسی گرم می‌گرفت. گویی سری در خود نهفته بود. بعضی از رفقایش گمان می‌کردند که به همه ایشان چون به کودکانی از سر تفقد می‌نگرد و چون کسی که از همه آنها از لحاظ رشد معلومات و عقاید جلو افتاده باشد، به عقاید و تمایلات ایشان، چون به امور خرد و ناچیز نظر می‌کند.

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.