بریده‌ای از کتاب پاییز فصل آخر سال است اثر نسیم مرعشی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 106

بابای شبانه گفت: قانع نباش، اما راضی باش. نه قانع بودم، نه راضی‌. همین‌ش بد بود؛ قناعت حالم را به هم می‌زد، پیرم می‌کرد انگار. همیشه یک هیچ عقب بودم از خودم؛ باید می‌دویدم، باید به خودم گل می‌زدم.

بابای شبانه گفت: قانع نباش، اما راضی باش. نه قانع بودم، نه راضی‌. همین‌ش بد بود؛ قناعت حالم را به هم می‌زد، پیرم می‌کرد انگار. همیشه یک هیچ عقب بودم از خودم؛ باید می‌دویدم، باید به خودم گل می‌زدم.

1

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.